- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با خداوند
اگــر رو سیــاهــم اگــر رو سفـیــدم تو هستــی پنــاهــم تو هستــی امیدم هـمــه از گنــه شــرمــســارنــد امــا من از کثــرت تـوبه خجــلت کشیـدم تو آغــوش خــود را برویم گــشودی ولی من به دنبــال شیــطــان دویــدم تواز من به جز جرم و عصیان ندیدی من ازتو به جز عفو و رحمت ندیدیم تو نــزدیک بــودی و من دور از تـو تو پیــوند کــردی من از تو بــریــدم نه رنگی به رویم نه عطری به بویم همــه گـرد گــل بودم و خــار چــیــدم تو بیدار و من خفته در خواب غفلت تــو هــشــدار دادی و مـن آرمــیــدم تو از مهــر نــاز مــرا می کــشیـدی من از جهــل قهر تو را می خــریـدم بیــا بر گـنـاهــم بکش خط غــفــران کــرم کــن که بر آخــر خط رسیــدم تو بـر عیب ها پــرده پوشی؛ دریغــا که من پــرده خــویــشتــن را دریــدم الهــی الهــی به «میثــم» نــگــاهــی به روی سیــاهــم بــه روی ســفیــدم
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
باز هم از عمـل خویش به دل غـم دارم خـستـه از این هـمه آلـودگی و تکـرارم دل من تـنــگ بــرای هـمـه شــد الا تـو وای از تـیـرگــی ایـن دل بـی مــقــدارم معـصـیت کـرده مرا دور ز تو، می دانم پُـر شـده نــامــۀ مـن از گــنـه بـسـیـارم نامه ام اشک تو را باز درآورده؛ ببخـش وای بر من که همیـشه سـر تو سـربارم مهربان تر ز خودت در همۀ عالم نیست با هـمـه تـیـرگی ام ســوی شـمـا رو آرم یک نظرکن که من ازدست خودم خسته شدم بی نگـاه تـو اثـر نـیـسـت بر استـغـفـارم من اسـیـر غــم دنـیـا شـده ام کـاری کـن تا رهـا گـردم از این زنـدگـی غــم بارم هرکه دور از سر کوی تو شده خوار شده نده غیـر از خودت آقا به کـسی افسـارم با همه پـستـی من دسـت مرا می گـیـری ای فـدای تـو و بـخــشـیـدن تــو دلـدارم سـمـت نـوکـریت را به دو عـالـم نـدهـم فخرم این است که من نوکر این دربارم
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با خداوند کریم
آنکه از فــرط گنــه نالــه کند زار کجاست؟ یــا زاغـیــار بَــرد شکــوه بر یــار کجاست سفره رنگین وخدا چشم به راه من و توست تاکه معلــوم شــود طالب دیــدار کــجــاست
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
آنچـه امیــد دهد تــوبــه من را این است پای العفو من از رحمت حق تضمین است من اگر بر سر این سفره طمعکــار شدم علت این بود که مهمانیتان رنگـین است میزبــان، سفــره برای دل مهمــان چیده میـهمان گر ننشیند سر آن تــوهین است تا که بیــمــار به لب آه کــشد قبــل همه این طبیب است که آماده سـر بالین است بــه مــن درد کــشـیــده مــده دارو آخــر بیشتــر، نــاز طبیبانه مرا تــزکـین است هر که گـوید سخنــی لحظه افطــار ولی دم افطار فقط ذکـر حسین شیــرین است رمضــان ماه حسین است خــدا می داند ربنــاهای مرا ذکــر حسیــن آمیـن است حــاجت هر که در این ماه بُود حــج اما دل ما را طلب کرب و بلا تسکین است
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای کـاش بـبـیـنـیـم هـمـۀ مــاه نهـان را هـمـراه طـلـوع تو شـروع رمـضان را با تـلخـی اشک غـمت افـطـار نمـودیـم از مـسـجـدمـان تا که شـنـیـدیـم اذان را چندی ست که چشمان زمین بی تو ندیده است از بـاد صـبـا آن نفـس مشک فـشـان را تـلخـنـد زبـان ها بگـذار از تو بگـویـنـد تا نـام تـو تغـیـیـر دهـد طـعـم دهـان را قلبی که ز خاک کف پاهای تو دور است صد سال نخـواهیـم بـرایش ضربـان را هر گـاه که با تو به مـناجـات نشـسـتیـم یک بار هم احـسـاس نکردیـم زمان را گـیـریـم که از دیـدن تو چـشـم بپـوشـیم آقــای دل ما! چه کـنـیم این دلـمـان را؟ امـسـال رسـیـدیـم که از سـفـرۀ زیـنـب بر دست گـدایـان بـدهـی لـقـمـۀ نـان را خون گریۀ روز و شبت از غصۀ زینب باعـث شـده در کـام بگــیـریـم زبـان را برگرد که از کوفه نه، از کرب و بلا نه از شــام بـپـرسـی سبـب قــد کـمــان را
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان(عج)
هــزار مــرتبه جــانـم بگیر و جانم ده سپس کرم کن و یک لحظه رو نشانم ده ز خشک سالی اشکم نمانده برگ و بری کــرامتی کن و اشکی به دیدگــانــم ده
: امتیاز
|
توسل به امام زمان(عج)
در حرم شُستم ز اشگ دیده ام دیـوار را گم شدم در سیل اشگــم تا بجـویم یار را گشتــه ام دور حــرم تا یار را پیــدا کنم حجّ نکردم گر نه بینم آن گُل رخسار را من گل گم گشته ای دارم به صحرای حجاز می کشم بر دیــدنش ناز جفــای خار را یــوسفا یعـقوب ها مُردند از درد فــراق ماه کنعــان چند می پــویی ره بـازار را چند نــامِ قـاتــل زهــرا به دیــوار حــرم پاک کن زین ننگ ای دست خدا دیوار را دور تا دور حرم چون نام او را بنگـرم یــاد آرم ماجــرای سیــنه و مسمــار را سیّدی نزدیک شو بر آستــان بیت وحی دور کن از دُور مادر شعله های نار را مادرت در پشت در با سوزِ دل گوید بیا باز کن مــادر تو دست حیــدر کرّار را وارث حیــدر بیا با ذوالـفــقـار حیــدری دور کن از خانۀ جـدّت علــی؛ اشرار را میثم آن ظالم نه تنها کُشت زهرا را که کُشت هم علی هم فــاطمه هم احمد مختــار را
: امتیاز
|
توسل به امام زمان(عج)
چو دیــدنــد در لــوح خلـقت دلــم را ســرشتـند بــا آب رحــمت گــلــم را بــهــایــی نــدارم ولــی یــار، فــردا گــران می خــرد اشگ ناقــابلــم را هنــوز این تن خاکی ام بود، خــاکی که ســوزانــد داغ مـحــبّــت دلــم را بدن خستــه و بار سنگـین و ره دور مگر اشــگ، آسان کند مشکــلــم را بسوز ای دل امشب بسوز ای دل امشب بسوز و بســوزان همه حــاصلــم را ببــارید ای چــشــم ها بلــکــه امشب حسیــنی کــنــید این دل غــالــفــم را چنان غــرق سازید در بحــر اشکــم که در مـوج آن گُــم کنــد ساحــلم را دلــم محمــل و من اسیــرش نــدانــم کجــا می برد ســاربــان محـملــم را درآ «میثم» از منــزل تن پس آن گه بـگــو یــافــتــم، یــافـتــم مـنــزلـم را
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه
در شب تو روشنــايي اگــر يافتي بگــو در غصــه آشنــايــي اگــر يــافتي بگـو خير کثير حضرت زهـراي اطهر است بــر جــودش انتهــاي اگــر يافــتي بگو
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان(عج)
اي شده مجــنــون تو بــسيــار هـا عــارف و ديــوانه و هــوشيار ها بي توغزل نيست غزل شعر نيست نـقـش بــود بــر در و ديــوار هــا
: امتیاز
|
توسل به امام زمان(عج)
درد دلم دوا شود به لطف صاحب الزمان گره ز کار وا شود به لطف صاحب الزمان خدا به يُمن او به ما روزي خود عطا کند دفع بـلا ز ما شـود به لطف صاحب الزمان
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان(عج)
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است جان را هــوای از قفس تن پـریدن است از بیم مرگ نیست که سرداده ام فـغــان بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است دستم نمی رسد که دل از سیــنــه برکنم باری عـلاج شکر گـریبان دریدن است شامم سیه تر است ز گیسوی ســرکشت خورشید من برآی که وقت دمیدن است ســوی تو ای خلاصه گــلــزار زنــدگی مــرغ نگه در آرزوی پـر کشیدن است بگــرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است با اهــل درد شــرح غــم خود نـمی کنم تــقــدیــر قــصۀ دل من نــاشنیـدن است آن را که لب به جــام هــوس کـرد آشنا روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه
آسمان امشب زمین را بوسه باران میکند فرش دارد عرش را در خاک مهمان میکند باز هم دارد ملک سجده به انسان میکند سفره ها را دست حق دارد پراز نان میکند بـاز هم خوان کرم روی زمین گسترده شد بـاز هـم دسته گـلی از آسمان آورده شد نور خورشید است یا نور خداونـد مبین نور صدها ماه می تـابد به بالا از زمین باز بـیرون آمـده دسـت خـدا از آسـتیـن بـاز پـیدا شـد نـشانی از امیـرالـمؤمنین تا کویـر سامرا بـاغ پـر از گل می شود ناگهان اطراف قنداقه پر از گل می شود باغی ازگل روی دستان امام عسگری ست این تمام هـستی و جان امام عسگری ست آیه نه؛ سوره نه قرآن امام عسگری ست این پسر شمشیر برّان امام عسگری ست قرص ماه کامل است امشب هلال عسگری عرشیان گویند امشب خوش به حال عسگری ابر باریدن گرفت و رود و دریا شاد شد غنچه خندید و دل بی تاب صحرا شاد شد عطری از جنت وزید وعرش اعلا شاد شد بیشـتر از کـل عـالم قلب زهـرا شاد شد آمد آن کس که تمام انبیا را رهبر است آن کسی که تار و پودش تار و پود حیدراست روی زیبای محمد شد عیان درروی او ذوالـفــقـار حـیـدر کـرار در ابـروی او مثل خوی حضرت زهراست ولله خوی او قدرت بازوی عباس است در بازوی او چون حسن لطف و سخا دارد عطای دست او دست حاتم را یقـیناً در کرامت بسته او حـضرت آدم بـنـازد بر رخ زیـبـای او مهر می سازد کلیم از خاک زیر پای او نوحِ کشتیبان شــده محـو قـد رعنای او خضـر می گیـرد بـقا با دیـدن سیمای او بایـد ابراهـیـم لعـنت بر دل شـیطان کند جای دارد پیشش اسماعیل را قربان کند میرسد روزی که روی کعبه پرچم می زند بانگ حیدر گونه ای در کل عالم می زند تیغ بر می دارد از دیـن خـدا دم می زند بـوسه بر پایش کنار مکه زمزم می زند سامرا،کرببلا٬ یک سر به مشهد می زند روی قبر حضرت صدیقـه گنبد می زند چون حسین ابن علی او با شجاعت می رسد با سپاهش مثل کوهی با صلابت می رسد سیصد و اندی نفر با سیل غیرت می رسد روی دوشش پرچم سبز ولایت می رسد عدل و داد مرتضایی را به عالم می دهد مطمئـنم او کـه بـرگردد نجـاتـم می دهد درعراق و سوریه یکباره غوغا می کند زخم قـبـر عـمه جانش را مـداوا می کند داعـش بی شرم را رسـوای دنیا می کند میـزند سرهایـشان را حق تماشا می کند کاشکی روز ظهورش مست آقا شیم ما کاشکی روز ظهور حضرتش باشیم ما
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن عسکری علیهالسلام قبل از شهادت
رسانده زهـر جـفـا تا به چرخ آه مرا گـرفـتـه است ز کف معتمد رفاه مرا به زندگانی من نیز زهـر خـاتـمه داد به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا رسـیـده بـر لب بـام آفـتـاب زنـدگـیـم بخوان غلام من از پشت پرده ماه مرا بـیـا امـیـد دلـم مـهـدیـم دگـر مـگـذار تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا تو در برم بنـشین تا مگر که بنـشانی ز اشـک دم به دم خود شـرار آه مرا به غربت تو و مظلومی تو می سوزم چـو گـیـرد آتـش بـیـداد جـایـگـاه مرا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه
عـیـد است ولـی عــیـد قـیـام بــشـریـت در پــرتــو مــیــــلاد امــام بــشـــریـت بـا دست کـرم ذات خــداونــد تـعــالــی زد ســکـــۀ اقــبــال بـه نـام بــشــریـت از خُـم طهورا که خـدا سـاقی آن اسـت بـا دسـت خــدا پُـرشـده جـام بــشـریـت امشب ببرای باد صبا پـیـشـتر از صبح بـر سـامـره پــیـوسـتـه ســلام بـشـریـت عـالم همـهجـا وادی طور است بـبـیـنید! در دست حسن مصحف نوراست ببینید خیزیـد همـه سـورۀ والـشـمس بخـوانـید گـل در قـدم مهــدی مـوعــود فـشـانـیـد از جـام شـرابی که خـدا ساقـی آن است پیوستـه بنوشیـد و به یـاران بچـشـانـیـد تنها نه فقط شب شبِ مهدیست بگوئید مـیـلاد ائـمـــه اســت بـدانـیـــد بـدانــیـد خـیـزیـد و بـبـندیـد هـمـه بـار سـفـر را محـمل به سوی کعـبـۀ مقـصود بـرانـید امشب خبری خوش به بنی فـاطـمه آمد بـوی گـل نـرگـس بـه مـشــام هـمه آمـد عیـد مـلک و جـن و بـشـر باد مبـارک بـر شـانـۀ خـورشیـد قـمـر بـاد مـبـارک طــوبـای امـیـد همه خـوبـان جـهـان را در نـیــمـۀ ایــن مـاه ثـمـر بــاد مبارک آوای خــدا مـیشـنــوم از لـب مــهــدی این زمزمـه بر مـرغ سحـر باد مبارک پـیـغـام خـدا را بـرسـانـیـد بـه نـرگــس کـای مـادر فـرخـنده! پسر بـاد مبـارک ای خـیـل ملک پیش روی مـادر مهدی آئـیـد و بـگـردیـد بـه دور سـر مــهـدی دیــدیـد هــمــه کــعــبـۀ روح شـهـدا را دیــدیــد هــمــه آیــنــۀ غــیــب نــمـا را دیــدیـد همه بر سر دست حـسـن امشب هنگـام سحر صورت مصباح هـدی را امشب همه بـار سـفـر سـامـره بـسـتـیـم داریــم بـه دل شــوق تـمـاشـای خـدا را از مـرغ سحـر بـا گــل لبخـنـد بپـرسید کی دیده درآغوش سحر شمس ضحی را یـاران! شب عـیـد آمـده بـیـدار بمـانـیـد بایـد همه از فـاطـمه عـیـدی بـسـتـانـیـد این جان جهان، جان جهان، جان جهان است این روح روان، روح روان، روح روان است این چارده آئینه جمال است به یک حسن آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است ایـن خــتـم ائـمـه اسـت بـدانـیـد بـدانـیـد چونـان که نـبی خـاتـم پیـغامـبران است گــر کــفــر نـبـاشد بگـذاریــد بگـــویـم چشمان خدا بر مـه رویش نگران است هر لحظه پـدر شیفـتۀ تاب و تب اوست نا خـورده لـبـن آیـۀ قـرآن به لب اوست این است که دادنـد امامـان خـبــرش را داده است خدا مـژدۀ فتـح و ظفـرش را تـا آیـۀ قـرآن بـه لـبــش بــود، مـلائـک دیــدنـد به لـب خــنـدۀ شـوق پـدرش را ای کاش نبی بود که بوسد چو حسیـنش تنها نه دهـان بلکه ز پـا تا به سرش را جــاءالحـق بـازوش کـه دیـدیـد بـبـیـنـید نـقـش زهـق الـبـاطــل دست دگـرش را این نـور دل فـاطمه فرزند حسین است بر لعـل لبـانش گـل لبخـند حسیـن است ای خلـق جهـان منـتظر روز ظهورت! پیـوستـه زمـان منتـظـر روز ظهـورت هم در غم هجران تو پیران همه مُردند هـم نسـل جـوان منتظر روز ظهــورت بلـبل سر هر شاخـه غـزلخـوان فـراقت گـلهـای خـزان منتظـر روز ظهـورت تو یوسف گـم گشته و اسلام چو یعقوب بـا قـد کـمـان مـنـتــظـر روز ظهـورت یعــقـوب به مـا مــژده دهــد آمـدنت را از مـصر شـنـیـدیـم بـوی پـیـرهـنت را ای دست خـدا! دست خــدا یار تـو باشد بــاز آ که حـرم عـاشق دیـدار تـو بـاشد بازآ که حسینبنعلی چـشم به راه است بــازآی کـه عـبـاس؛عـلـمـدار تـو بـاشد تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری سردرگم و جان بر کف بازار تـو باشد بازآی که هـفـتاد و دو سـربـاز حسیـنی دلـبـاخــتــۀ مـکـتـب ایــثــار تـو بــاشـد تــو پــاســخ فــریـــاد امـام شــهــدایــی تــو مــنــتــقــم خـون امــام شــهــدایـی بـاز آی که آیــیـن پـیـمـبـر بـه تـو نازد بازآ که علـی، فـاتـح خـیـبـر به تو نازد روزی که بگیری به کفت تیغ علـی را آن روز ببـیـننـد که حــیـدر به تو نـازد روزی که ز قبر، آن دو نفر را تو درآری حق است که صدیقۀ اطهر به تو نــازد آن روز بـبـیـنـنـد هـمـه بـا گـل لــبخـند بر شانـۀ بابا عـلـیاصغـر بـه تـو نــازد ای وسعت مــلک ازلی محفــل نــورت ما عــیـد نـداریـم مـگـر روز ظهـورت از لالــۀ زخـم شــهــدا خــنـده بــرآیـــد کـای منـتظـران! منتـظران! منتَـظَـر آید از چار طرف چــشم گـشاییـد به کعــبه تـا سـوی حـرم حـجّـت ثـانـیعـشـر آید این یکهسـواری که نهـد روی به کعـبه مهــدیست که از بهر نجـات بشــر آید چـشم همه روشن که به فــرمـان الهـی از پــیــرهــن یــوسـف زهـرا خبـر آیـد میثم چه نکو گفت تو را دوست که شاید ایـن یار سفـر کـرده همیـن جـمله بیـایـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه
امـشب بهـشت را بـه تمـاشـا گـذاشـتـند امـشب نـمـک بـه سـفرۀ دنیا گـذاشـتـند امشب به روی دامن نرجس از آسـمان مـاهـی به نـام مـهـدی زهـرا گـذاشـتـند امشب به خـانۀ حـسـن عسـگـری بـرو چـون راه را بـرای هـمـه وا گـذاشـتـنـد از بـس کـه آمــدنـد پـی دسـتـبـوسی اش از بس زیـاد دل روی دل جا گذاشـتـنـد یوسف ببین که آخر صف ایستاده است او را بــرای نـــوبـت فــردا گـذاشـتـنـد لیلا صفت ها همه مجـنون صـفت شدند از عشق، سربـه دامن صحـرا گذاشتـند امشب پـدر به خـال پسـربـوسه می زند کعبه به روی سنگ حجـر بوسه می زنـد ازیک طـرف شبیه نبی با ملاحت است ازیک طرف شبیه علی با عطوفت است ازیک طرف چومادر سادات غرق نور از یک طرف شبیه حسن با صلابت است با این همه صفـات جمـال و جـلالی اش درسی که از حسین گرفته شجاعت است چشمش غضب زحضرت عباس دارد و ابـروی این پسر خودِ تیـغ ولایت است مـثـل عـلـی اکــبــر اربـاب قــد رشـیـد مـانـند عمـه زینـب خود بـا ابهّـت است دســت تـوســل هــمـه انـبـیـا به اوسـت از بس که کاردست کریمش کرامـت است طـاووس جـنـّت آمـده زیـبـاتـر از همه آقــــای آســـــمانـــی و آقــاتـر از هـمه او می رسد که عـدل عـلـی را به پا کند درد طـبـیب هــای جــهـان را دوا کـنـد او می رسد که تـربت مـادر عیـان شود بعـد از مـدیـنـه روی بـه کـربـبـلا کـنـد دارم بـه روز آمــدنـش فـکــر مـی کـنـم وقـتـی بـرای فـاطــمه گـنـبـد بـنـا کـنـد عـیـسی مـسیـح می رسد از قلب آسـمان تـا این که در نـمــاز به او اقـتــدا کـنـد بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است با صوت حـیدری همه مان را صدا کند ای کــاش روز آمـدنـش بـین آن هــمـه ما را خـودش برای سپـاهـش سـوا کـند چون صاحب صفات جلالی حیدر است او لایـق عــمـامـۀ سـبـز پـیـمـبـر اسـت آقـای من تمامی جان ها به دست توست رمـز عـروج عـالم بالا به دست توست ای وارث تــمــــام ذوات مــقــــدســــه باران و رود وچشمه ودریا به دست توست ما غصــۀ بهشت خــدا را نمی خـوریم وقتی کلید جنت الاعلی به دست توست پــرونــدۀ قــبــولی مــا را رقـــم بــزن مهر قبول و جوهر و امضا به دست توست هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسگری روز ظهـور پرچـم سقا به دست توست تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست چون انتقام حضرت زهرا به دست توست تو میرسی و ارض و سما می شود بلند در زیر پـات عـرش خـدا می شـود بلند مـانـدم چگونه نـام شـما را صــدا کـنـم مانـدم چگــونه روی به سوی شمـا کنم چندی ست جمکران، دل ما را نبرده ای! تـا این که در نـمـاز بـرایت دعــا کـنــم کـارم بـدون تو هـمه دم معـصیت شـده من در گـنـاه هـم نـشد از تو حـیـا کـنـم شـرمـنـده ام که نـوکـر خـوبـی نـبـوده ام آقـا نـشد کـه دِیــن خــودم را ادا کــنــم شـرمـنـده ام به جـای دعــای سـلامـتـی روزی هــزار با به قـلـبت جــفــا کـنــم با حال معـصیت به خـدا می شود مگـر شب های جمعه رو به سوی کـربلا کنم برگرد و مُردهْ دل من را حـیـات بخش برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
از قـلـب دریــا کــاروان نـور پـیـداست چون مهر تابان کشتیی از دور پیداست کشتی ولی برعرشۀ آن قرص خورشید هرجا درخـشید و درخشیـد و درخـشیـد از سـیـنۀ دریـا گـریـبان چـاک مـیکرد در آب طی ره به سـوی خـاک مـیکرد کـشتی ولیکـن دامـنش دریـائی از نـور نزدیک ساحل میرسید از دور از دور کشتی ولی دریا به پایش گوهر انداخت پهلو گرفت و نزد سـاحـل لنگر انداخت چـشم انـتـظار استـاده بُـشـر بن سلیـمان گـم گـشتـهاش بین کـنـیـزان بود پـنهـان میگـشت تا گـم گـشتـۀ خـود را بجـویـد وز فـیــض او آئــیــنـۀ دل را بــشــویـد میکرد فیض فاطمی در خویشتن حـس افتاد نا گه چـشم حـق جویش به نرجـس از شور و شادی در لبش هنگامهای بود وز جـانب ابـن الرضایـش نامـهای بـود مـیداد آن پـیـغـامــبـر را دل گــواهــی کان نـامـه سّـری بــود ز اسـرار الـهـی نرکس گرفت آن نامه را بر چشم مالیـد هی خط آن راخواند و هی بوسید بوسید بـا رنـگ گـه افـروخـتـه گــاهی پـریـده بگـذاشت گه بر روی قـلبش گه به دیده هوش از سر بُشر سلیـمان کـرد پـرواز گفتش چه اسراری در آن دیدی بگو باز نادیده صاحب نامه را بوسیدنت چیست؟ چون برگ برگ لالهها بوئیدنت چیست؟ نا گه عـیـان شـد بر لبـش نـقـش تـبـسّـم کای پـیـر پـاک با صفـای خـوش تکـلّـم من صاحب این نامه را پیش از تو دیدم وز گـلشن حُـسـنش هـزاران لالـه چـیدم خـورشـیـد بـاشـد ذرّهای از اخــتـر مـن صدیـقـه کـبـری است مـادر شوهـر من رنــگ خـدا دارد رخ نــــورانـــی مــن گـل بـوسـه زهـراسـت بر پـیـشـانی من بین کـنـیـزان گـر چـه مـیدیـدی نـهـانـم مـن دخـتـر نـیـک اخــتـر شـاه جـهــانـم روزی مـرا بر ابن عـمّـم عـقـد بـسـتـند در پای تخـتم جملـه قـسیّـسـین نـشـستند در هر طرف انجـیلها از هم گـشـودند پس خـطـبۀ عــقـد مـرا با هـم سـرودنـد ناگه زمـین لـرزید و داماد نگـون بخـت یـکـبـاره در کـام اجـل افــتـاد از تـخـت من غافـل از بخـت سعـید خـویش بـودم زین ماجـرا هر لحظه در تـشویش بودم شـب آمـد و در بـسـتـر خـواب آرمـیـدم روی مـحـمّـد را بـه خـــواب نـاز دیـدم لبخند زن بودش به عیـسی این بشـارت کای نـور چـشـم مـریـم عـذرا بـشـارت مـن عـقــد مــیبـنـدم دو یــار آشـنــا را فـرزند خود را دخت شمعـون الصفا را عیسی به شمعون گفت کای پیر خردمند اینک مبارک بر تو باد این طرفه پیوند مـن یـافــتـم مــرآت حُــســـن داوری را در خواب خـورشید جـمال عسگری را آن نـازنـین نا گه ربـود از کـف دلـم را سـوزانـد بـا بـرق نـگـاهـی حـاصلـم را بـیـدار چـون گـشـتم سـراپـا ســوز بودم مـشـتـاق آن مـاه جــهــان افــروز بـودم هر روز سـر تا پـا وجـودم درد میشـد روزم سـیاه و رنـگ سرخم زرد میشد دل را به عـشق دوست دائم رنجه کردم با مـرگ در سـنّ جـوانـی پـنـجـه کردم شد هر طبیبی عاجـز از درمان و دردم پـیـوسـته میشد زردتـر رخـسـار زردم میخواست بیتابی ز جسمم جان بگـیرد میرفـت تا عـمـرم دگـر پـایـان بگـیـرد یک شب نهادم چون به هم چشم ترم را دیـدم به خـواب نـاز مـادر شـوهـرم را از جـای جـسـتـم بـا ادب بـر پـا سِـتـادم بـا گـریـه بـر روی قــدم هـایـش فـتــادم یاقـوت سرخ از چشـم گـوهـر بار سفـتم راز دل خـونـیـن بـه زهــرا بـاز گـفـتـم کای مـادر از کـف دادهام جان و دلم را سوزانده فرزندت ز هجران حاصـلم را زهـرا مـرا در وادی غـم رهـبـری کرد امـیـدوارم بـر وصـال عـسـگــری کـرد فـرمــود گــر عـــزم وصـال یـار داری بــایـد شــهــادت گــویـی و اســلام آری مـن از مـرام خـویـش اسـتـغـفـار کـردم بـر لـب شـهـادت رانـدم و اقــرار کردم زهرا ز لطف و مهربانی دسـت افـشاند چون دخترش زینب مرا بر سینه چسباند بـخـشـیـد تـسـکـیـن سـیـنـۀ نـورانـیـم را بـوسـید بـیـن ابـــــرو و پـیــشـانـیــم را با خـنـده گفـتا کـای عـروس مـهـربـانـم از امـشـب آیــد در بــــرت آرام جــانــم ز آن شب دگر من بـودم و دلـدار با من من یـار او؛ او از عـنـایـت یـار بـا مـن تا یک شب آن آرام جان با من صفـا کرد خوش وعدۀ وصلم به بیداری عطا کرد فـرمـود اوصـاف اســیـری رفـتـــنـم را در بـین کـشـتی با اسـیـران خـفـتـنـم را این نـامـه سـر خــط وصـال یـار بـاشـد پـیــمـان پــیــونــد مـن و دلــدار بــاشـد بُـشر سلـیـمان شـد چو آگـاه از مـقـامش آورد ســـوی سـامــره بـــا احـتــرامـش گل بود و شد جا در ریاض مـرتضایش تا بست کـابین بر پـسر، ابـن الرّضایش چون شد غـروب چارده از مـاه شعـبان بـیت ولایت را حـکـیـمـه بـود مـهـمـان میخواست گردد سوی بیت خویشتن باز دادش امـام عـسگـری این طـرفه آواز: کای عـمّهـ امشب را بمـان در خـانۀ ما کامشب ز نـرگـس بـشکـفـد ریـحانۀ مـا نرگس به سان مـادر موسی ابـن عمران حـمـلش به فـرمان خـداوند اسـت پنهـان میخواست کم کم عمرشب پایان بگیرد گـیـتی ز فـیـض بامـدادان جـان بگـیـرد بگشود نرگس نرگس چشم خود ازخواب بعد از نمـاز شـب به ناگه رفت از تاب از دردِ زادن چهرهاش افروخت چون بدر میخـوانـد با دُردانـۀ خــود سـورۀ قـدر بگرفـت دورش را در آن دارالولا نـور نـورٌ عـلـی نـورٌ عـلـی نـورٌ عـلـی نور بشتافـت با حـیرت سـوی مولا حـکـیمه کای گفت حـق وصفـت به آیـات کریمه امّـیـد دل با آن نـشـاط و شـور گــم شـد نـرجـس مـیـان پـردههـای نـور گـم شـد فرمود عمّه از چـه محـزون و غـمینـی بـرگـرد تا رخســار مـهـدی را بـبـیـنـی فـرزنـــد زهـــرا آمــده بـرگـرد عــمّــه مـهـدی بـه دنــیـا آمــده بــرگـرد عـمّــه بوی خوشی را کرد ناگه حـس حکیـمه برگـشت سوی حـجـرۀ نرجـس حکـیمه بگـشود چـشم آن عصمـت دادار سـرمد بــر مـــاه روی قـــائــم آل مـــــحــمّـــد آن رهــنـمـای آســمـان در دامـن خـاک دستیش بر روی زمین دستـی به افلاک لب هـای او اقـرار بـر تـوحـیـد میکـرد حکـم نـبـوّت را ز جـان تـائـید مـیکـرد یـــا ربّ بـــه امّــیــــد دل امــیــد واران یـا رب به اشـک دیـده شـب زنـدهداران جــام وصـال یـار را بـر مـا مـپــوشـان رخـت فَـرَج بر قـامـت مـهدی بـپـوشان
: امتیاز
|
سرود ولادت امام زمان(عج)
جلوه شد بر عالم لوای نصر ما گل بریـزید آمد امـامِ عصر مـا صفای هر مجلس آقا،خوش آمدی مولا گل پسر نرجس آقا ، خوش آمدی مولا ای دل خـوبــان آشنـای تو یوسف زهرا جان فدای تو یا اباصالح ، یا اباصالح؛ یا اباصالح ، یا اباصالح ****************************** در مَهِ پیغـمبر ز عترت حـیـدر آمـده دنـیــا یـک محـمـد دیـگـر چــراغ هر راهــی یا سیدی اباصـالح بـقـیـة الــلهـی یـا سـیـدی ابــاصـالــح نیمۀ شعبان جلوه ش رویت ای همه عالم سائل کـویت یا اباصالح ، یا اباصالح؛ یا اباصالح ، یا اباصالح ****************************** جــان مـا یا مولا بُـود فــدای تو کی شود از کعبه رسد صدای تو نـور ولایت تو هر جـا، هــادی ما باشد روز ظهــور تو روز ، شــادی ما باشد با ظهورت ای مهدی موعود دشمن اسلام می شود نابود یا اباصالح ، یا اباصالح؛ یا اباصالح ، یا اباصالح
: امتیاز
|
سرود ولادت امام زمان(عج)
شور من و نوای من ، آمدنت دعــای من مریض هجران شده ام،ظهور تو دوای من ای هـمـۀ زنـدگـی ام ، آیــنــۀ خــدای من کعبۀ من زمزم من، مروۀ من صفای من یابن الحَسَن روحی فِداک ، مَتی ترانا وَ نَراک **************************** نیمه ی ماه نَـبَـوی ، ذکر دلــم نام تـو شد ببین دلِ هــوایی ام ، کـبـوتــر بام تو شد کاسۀ جان پُر از کرم، ز رحمت عام تو شد ساقیِ جام معرفت، مستِ میِ جام تو شد یابن الحَسَن روحی فِداک ، مَتی ترانا وَ نَراک **************************** به لیلۀ جان و دلم، فروغ تو صبح ِ سَحَر پور امام عسگری، کــرم کن و مرا بخر اشاره ای کن به دلم ، تا که شود زیر و زبَر جـان گـل امّ الـبـنـین ، مرا به کـربلا ببر یابن الحَسَن روحی فِداک ، مَتی ترانا وَ نَراک **************************** نـور خـداونـد جـلی، بی مَثَـل و بی بدلی رحمت خاص کبریا،بر همه عالَمی وَلی ز جود و رحمت تو و، لطف خدای ازلی گشته مناجات دل و، ذکـر لـبـم علی علی حجّـت حـیّ ازلـی ، عـلـی عـلـی عـلـی عـلـی یابن الحَسَن روحی فِداک ، مَتی ترانا وَ نَراک
: امتیاز
|
سرود ولادت امام زمان(عج)
یوسف خیـر البـشـر یا ابا صالـح مـدد حجّت ثـانی عَـشَـر؛ یا ابا صـالح مـدد یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲) ************************* ای به لبـم زمــزمـه ، صبح ِ اُمید همه گل پسر فـاطـمــه ، جـلــوۀ حـیّ اَحَــد یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲) ************************* ای به دلم آرزو، نرگس خوش رنگ و بو بر من ِ بی آبرو ، لطف تو شد بی عَدَد یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲) ************************* زاده ی پیغـمبر و ، نور دل حـیــدر و آیه ای از کوثـر و ، مظهـر ربّ اَحَـد یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲) ************************* یا هـر اُفتاده ای ، شـور هـر آزاده ای رزق کرم داده ای، بر منِ عاصی و بَد یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲) ************************* ای گل زهرا سرشت،عشق توأم سرنوشت با تو شَوَد چون بهشت، خانۀ قبر ولَحَد یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲) ************************* آیـۀ نــور بتـول ، پــارۀ قـلب رســول کن ز کرامت قبول، بندۀ مَردود و رَد یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲) ************************* لاله کم از خار تو ، دست خـدا یار تو بر مَه ِ رُخسار تو ، بُرده ستـاره حَسَد یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲) ************************* غرقه شدم در خطا ، رفته ز نایم نـوا راه وصال تو را ، فعل گُنَه کـرده سَد یا اباصالـح مـدد ، یا ابـاصـالح مـدد (۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت امام زمان(عج)
ای اهــل دنـیا، مالـک دلهـا؛ می آید وصی طـاهـا، وارث مـولا؛ می آید به روی دست، حضرت نرگس ، مهدی زهرا می آید می رسد از ره دلدار ما چراغانی شد عرش اعلا ملائکه با هم می گـویند مهدی مـوعـود آمد دنیا یا اباصالح مولا مولا؛ یا اباصالح مولا مولا؛ یا اباصالح مولا مولا ***************************************** میلاد نور و، عزت و ایمان مبارک به هر جوانِ ، پاکِ مسلمان مبارک جشن نشاط و انتظار مردم ایران مبارک مــا پـیــروان عـدالـتیم طالب عشق وشهادتیـم فــدائـیـان ابــاصـالــح عـاشـق راه ولایــتـیــم یا اباصالح مولا مولا؛ یا اباصالح مولا مولا؛ یا اباصالح مولا مولا ***************************************** جهـان بـدانـد ما شیـعـیـان مـولائـیـم مـطـیـع رهبـر مـنـتـظـران آقــائـیـم ما عاشقان و فدائیان یوسف آل طاهائیم می رسد آخر مولای ما آرامـش این دلـهــای ما مهدی زهرا آید از راه زیـبا شود این دنیای ما یا اباصالح مولا مولا؛ یا اباصالح مولا مولا؛ یا اباصالح مولا مولا
: امتیاز
|